جمعیت و جغرافیـای 

چالوس  بر اساس آمار سال 1385 و رشد طبیعی ،جمعیت شـهرستان  حدود 126 هزار نفر بوده کـه 54%شـهرنشین و 46%روستانشین بوده و رشد سالانـه جمعیت این شـهرستان 1.7 درصد هست .
جمعیت شـهرستان چالوس که تا پایـان
 سال 89 بـه تعداد 127105 نفر مـی باشد کـه 64990 نفر مرد و 62115 نفر زن مـی باشد از این تعداد 67286 نفر شـهری وتعدا 59819 نفر روستایی مـی باشند . 
مساحت شـهر چالوس اکنون«20/10/1390» 18647592 متر مربع هست و محدوده‌ی خدمات شـهری از سمت شمال که تا دریـا، لینگ گروه نوشهر چالوس از سمت جنوب که تا کمربندی چالوس- نوشـهر. لینگ گروه نوشهر چالوس از شرق که تا رودخانـه‌ی «گنداب رود[1]»و از ناحیـه‌ی غرب که تا کمربندی چالوس بـه عباس‌آباد (تنکابن) گسترش یـافته است.

شـهرستان چالوس از شرق با شـهرستان نوشـهر، از غرب بـه سامان شـهرستان تازه که تا سیس عباس‌آباد (شـهر کلارآباد) و از جنوب بـه حوزه‌ی شمالی آبریز البرز مـیانی ،یعنی سامان استان البرز محدود هست که خط جدا کننده‌اش از فراز بلندترین قله‌های شمال تالقان مـی‌گذرد.

ذکر این نکته چندان بـه دور از موضوعیت نیست اگر گفته شود تالقان اکنون قسمتی از استان نوتاسیس البرز است، زمانی نـه چندان دیرگاه (به مقیـاس تاریخ) درون محدوده‌ی جغرافیـایی رستم‌دار (رسم‌دله rəssam dələ ) قرار داشت.

بر اساس آخرین یـافته‌های باستان‌شناسی از تپه‌کلار سانسان ابزارمند دست کم از تاریخ هزاره‌ی دوم پیش از مـیلاد بـه اثبات رسیده است. لینگ گروه نوشهر چالوس سابقا مردم شـهرستان چالوس بـه گویش تبری کلارستاقی سخن مـی‌گفتند کـه تاکنون نیز کما بیش این وضع پایدار ماند. اگر چه بخش قابل توجهی از ساکنان قسمت جلگه‌ای بـه زبان گیلکی و بخشی دیگر بـه زبان کردی تکلم مـی‌کنند کـه به دلیل درآمـیختگی فرهنگی  از غلظت آن کاسته و جریـان بـه سمت زبان غالب (فارسی)پیش رفته است. زبان تبری کلارستاقی گویشی شفاهی هست و آثار مکتوب اندکی از خود بر جای نـهاد.

چالوس و تقسیمات کشوری:

طبق آخرین تقسیمات کشوری سه بخش بـه عنوان سه رکن اساسی، لوای سازه‌ی شـهرستان چالوس را برافراشته‌اند.

1-     بخش مرکزی: که قلمرو دو دهستان پراهمـیت، ناحیـه‌ی جلگه‌ای حوزه‌ی سیطره‌اش را مـی‌سازند.

 1-1: لینگ گروه نوشهر چالوس دهستان کلارستاق شرق با مرکزیت روستای تازه‌آباد.

اسامـی روستاهای این دهستان بدین شرح است: اکبرآباد چالوس- تازه‌آباد- تجنکلا سفلا(جیر تجنکلا)- تجنکلا علیـا(جور تجنکلا)- خرمنـه سفلا(جیر خرمنـه)- خرمنـه علیـا(جور خرمنـه)- دارکلا علیـا- زوات شرق(سابقا ایندس زات) کـه شامل محله‌های: گل‌محله و اشکاردشت یـا کلاگر محله بود- سردآبرود- سینوا- سینوا چشمـه- شـهر آرا- طلا جو- عرب خیل- علی آباد- مازو پشته(موزی پشته)- مجتمع شـهیدتوپا ابراهیمـی(سنگدره)- مـهدی آباد(پری آباد).

اسامـی روستاهای کلارستاق غرب با مرکزیت هچیرود: آهنگرکلا- اجاکله- پیچده- سیبده- ذوات غرب(اوندس زات و محله‌ی قدیمـی کگا)- کریم آباد- کلاچان- کیـا کلا- گیل کلا- مـیانده- مجتمع شـهید رجایی- مسده- نجار کلا- نعمت آباد- نور سر.

قابل ذکر هست که هچیرود بـه تازگی(درسال1390)تبدیل بـه شـهر درون حوزه‌ی شـهرستان چالوس شد و اسامـی روستاهایی کـه جزو حوزه‌ی این شـهر تازه تاسیس قرار گرفت بدین شرح است:

اکبر آباد دلگشا - امام رود - چاخا نی- دلگشا- دوجمان- سنگوارث- عباسکلا- محمد حسین آباد-هچیرود- هرطه کلا.

اسامـی روستاهای این دهستان بدین شرح است:

2- بخش کلاردشت از دو دهستان برخوردار است:

1-2- دهستان کلاردشت غربی:

 این دهستان تابع بخش کلاردشت از شـهرستان چالوس است. جمعیت این دهستان بر اساس سرشماری سال 1385 بـه تعداد 5357 نفر و تعداد خانوار آن 1482 واحد بـه شمار درآمد. این دهستان درون سال 1389 ایجاد شد و به تصویب رسید. روستاهای این دهستان عبارتند از: اتاق‌سرا، اکابل، اویجدان، بازارسر، پیشنبور، پینبور، تلوچال، تویدره، طائب کلا، کردمحله، لش‌سر، مکارود، واحد، ون‌داربن کـه مرکز آن واحد است.

2-2- دهستان کلاردشت شرقی:

این دهستان از توابع بخش کلاردشت هست که مانند کلاردشت غربی درون سال 1389 ایجاد شد و به تصویب رسید. بر اساس سرشماری سال 1385 جمعیتی درون حد 3103 نفر داشت کـه شمار خانوار آن 916 واحد بوده و روستاهای آن عبارتند از: پِ قلا، تبرسو، دامبنـه‌ی صفاری، شکر کوه، عثمان کلا، کردی چال، کلمـه، کوهپر، والت.

3- بخش مرزن آباد

بخش مرزن آباد کـه از اتحاد دو دهستان کوهستان بـه مرکزیت تویر(توهر) و دهستان بیرون بشم بـه مرکزیت روستای گویتر پدید آمد. بدین ترتیب شـهرستان چالوس درون محدوده‌ی بخش‌های سه گانـه‌اش از 6 دهستان و 4 شـهر پیرامونی و اقماری برخوردار هست که همگی آنـها بـه لحاظ گردش‌گری و توریست‌پذیری پر اهمـیت هستند، صیت شـهرت تله‌کابین نمک آبرود و بهشت گم‌شدهی کلاردشت پرطنین‌تر از آن هست که حس شنوایی و بینایی جهان‌گردان حرفه‌ای را درون سراسر دنیـا متاثر نکرده باشد. هر گردش‌گری درون حوزه‌ی ملی و فرا ملی چنانچه قصد دیدار از کلاردشت (بهشت گم‌شده) را داشته باشد بـه ناچار حتما از گلوگاه مرزن آباد بگذرد و از همان مسیر برگردد. شـهر هچیرود نیز بـه دلیل همسایگی با نمک آبرود و داشتن بازاری دیرینـه و مراکز تولید انواع گل و گیـاه درون روستاهای پیرامونی اهمـیت وجودی خود را بـه صورت انکارناپذیری بـه اثبات رسانیده است، البته بـه این چهارقلوی گردش‌گرپذیر کـه به دلیل همجواری دو بـه دو لازم و ملزوم یکدیگرند، درون بخش دیگری مفصل‌تر پرداخته خواهد شد.

فاصله‌ی شـهر چالوس که تا مرزن‌آباد 25 کیلومتر و تا حسن‌کیف دورترین مرکز بخش این شـهرستان 58 کیلومتر است. پیش از این گفته شد جاده‌ای شوسه، بـه صورت نیم‌دایره، مرزن‌آباد را بـه طول 33 کیلومتر بـه حسن‌کیف و آنجا را بـه درازای 35 کیلومتر بـه شـهر عباس‌آباد مرکز شـهرستانی بـه همـین نام متصل مـی‌کند. جاده‌ی پر پیچ و خم حسن‌کیف بـه عباس‌آباد از مـیان جنگلی عبور مـی‌کند کـه در نوع خود اگر بی‌نظیر نباشد کم‌نظیر است. عبور از این جاده بیننده را بـه عالم وهم و خیـال پرواز مـی‌دهد و تماشای درختان بلند قامتش کـه سر درون لبه‌ی آسمان فرو و از افق که تا افق صف کشیده‌اند چون رویـایی هست که تعبیری از حقیقت را بـه تصویر کشیده است. اگر بخش زیبای کلاردشت بهشت هست و دامنـه‌هایش گلستان، این جنگل نیز بـه نوبه‌ی خود بوستان آن است.

چالوس حداقل درون 55 دقیقه و 50 درجه و حداکثر 27 دقیقه و 51 درجه‌ی طول شرقی قرار دارد. عرض جغرافیـایی آن حداقل 9/0 دقیقه و 36 درجه و حداکثر 41 دقیقه و 36 درجه‌ی شمالی است، مـیانگین ارتفاع این شـهر از سطح دریـاهای آزاد را دانش‌پژوهان بـه تناسب پست‌ترین و بلندترین نقطه بین 7 که تا 19 متر نوشته‌اند.

قله‌ها و قله‌نوردان

رشتهکوهه البرز آنگاه کـه در مسیر غربی شرقی خود بـه محدوده‌ی شـهر چالوس مـی‌رسد، دیوار فاصله بین شمال و سمت جنوبی را مرتفع‌تر مـی‌گیرد. این بلندا اگر چه بـه پای برج بلند دماوند نمـی‌رسد، اما درون مـیان سایر حلقه‌های این زنجیره بر بلندترین‌ها بلندی دارند. کوه‌های محدوده‌ی این شـهرستان همانند ستیغ سرفرازیده‌ی خود درون سطح جهان شناخته شده و بلند آوازه هستند و با تاریخ و حماسه و اسطوره و افسانـه درآمـیخته‌اند. پنج قله از بلندترین قله‌های ایران بعد از دماوند و دنا یکجا درون سمت جنوب غربی چالوس سر بـه آسمان کشیده و جمعا 45 قله‌ی بلندتر از چهار هزار متر درون جغرافیـای این شـهرستان رقم خورد کـه تصویری شگفت از راز خلقت را بـه نمایش گذاشته است.

کوه‌نوردان صاحب‌نام ملی و جهانی دانسته‌اند کـه نبرد با دیواره‌ی 700 متری علم‌کوه و صعود از آن، نام آنـها را بـه بلندای این برکشیده‌ی بـه فلک رفته جاودانـه مـی‌گرداند. اولین گروه غیر ایرانی کـه با شناسایی و صعود از علم‌کوه نام خود را بـه ثبت رسانده‌اند گروه آلمانی بُرن مولر J.E.T.A.Bornmuler بودند (1281ه- ش). از زمان صعود این گروه غیر ایرانی تاکنون (30/7/90) فراتر از قرنی مـی‌گذرد (110 سال).

از آن بعد ده‌ها کوه‌نورد نام‌دار و گم‌نام قدرت و شانس خود را به منظور صعود از این معبر سنجیده‌اند. بسیـاری با صعود موفقیت‌آمـیز، خود را شـهره‌ی شـهر نموده نام خود را درون ردیف کوه‌نوردان حرفه‌ای بـه ثبت رساندند و جاودان نمودند، تعدادی هم نقد جان بر سر این کار بـه باد فنا دادند. در پی نام با این صخره‌ی زمخت بـه نبرد برخاستند اما مغلوب شده تن بـه خاک و روح بـه افلاک سپردند.

برادران برن مولر گیـاه‌شناسانی بودند از سرزمـین آلمان کـه در پی شناسایی گونـه‌های گیـاهی، کوهستان‌ها را زیر پا مـی‌گذاشتند. درون سال 1281 ﻫ .ش آن‌گاه کـه ایران بر فراز سونامـی تحولات تاریخی درون تلاطم و گذار بود آنان قله‌ی علم‌کوه را بـه درستی بلندترین قله‌ی این منطقه معرفی د و در پی آنان یک گروه حرفه‌ای انگلیسی کـه در ترکیب آنان زمـین‌شناس، گیـاه‌شناس و جغرافی‌دان وجود داشت بـه سرپرستی «داگلاس بسک» درون سال 1312 ﻫ .ش از سمت جنوبی، قله‌ی تخت‌سلیمان را گشودند و در پی آن آقای داگلاس با همراهی یک تن از افراد گروه بـه نام «تراگارز» افتخار صعود از علم‌کوه را بعد از عبور از حصار چال و دامنـه‌ی « مرجی‌کش marjji kaŚ » نصیب خود نمودند. توفانی تاریخی از سال 1281 کـه برای اولین بار برادران مولر این قله را از بلندترین‌ها اعلام کرده بودند که تا سال 1312 ﻫ .ش کـه انقلابی درون بستر آرزوهای مردم جوشان و خروشان گذشته بود، وزیدن گرفت قرنی فرتوت گذشته، قرنی دگر نو شده بود و همراه با آن سلسله‌ای بـه کلی منقرض  و سلسله‌ی جدیدی بنیـاد گردید. تحولات عظیم سیـاسی، اجتماعی، علمـی، ادبی، هنری از ویرانـه‌های گذشته‌ی مندرس و فرسوده سربرآورد. با آغاز قرن جدید خورشیدی گویی همـه چیز سر نو شدن داشت، جمال‌زاده انقلاب ادبی را با «یکی بود یکی نبود» بـه موازات دگرگونی سیـاسی اجتماعی پی‌ریزی کرد و «نیما یوشیج» افسانـه سرود که تا «طرحی نو دراندازد»، صادق هدایت درون آستانـه خلق شاه‌کار ادبی‌اش قرار گرفت و ... و دل کوه‌ها و عرض وطول دشت و کویر و صحرا و دامون شکافته شد که تا کوره راه‌ها مبدل بـه جاده شوند. اندیشـه پدیده راه‌آهن و تجهیز بندرها درون شمال و جنوب راه رشد را سرعت بخشید، از این روی با نام کلارستاق گروه آقای داگلاس بسک را باری دگر درون سال 1313 با سربلندی بیشتر بـه ایران کشانید با این تفاوت کـه این بار یک استاد درون رشته‌ی جغرافیـا از دانشگاه وین بـه نام «هانس بوبک» نیز گروهش را همراهی مـی‌کرد. آنان درون فرصتی مغتنم از منطقه نقشـه‌برداری کرده و پس از صعود بـه قلل تخت سلیمان و علم‌کوه ارتفاع «علم» را 15819 پا معادل 4822 متر به منظور اولین‌بار بـه ثبت رسانیدند.

علم‌کوه و تخت‌سلیمان کم کم بـه کوه‌نوردان جهانی «پاگشا» داده و رخ‌نمایی د، با امکانات جدید پدید آمده سرعت عمل و رفت و آمد آسان‌تر شده بود.

1315 ﻫ .ش سالی بود کـه گروهی دیگر از آلمانی‌ها کـه کوه‌نوردانی حرفه‌ای بودند بـه ایران آمدند. این گروه را کـه کلوپ آلمانی«آلپین» اعزام کرده بود، آقایـان «لودویک استیفوئر» و «ولفانگ گورتر»سرپرستی مـی‌د. آنان بـه کمک راهنمایی ایرانی بـه نام «ابوتراب لهرا» موفق شدند از مسیری کـه بعدها بـه مسیر آلمانی‌ها معروف شد بـه قله صعود کنند و مظهر صلابت کلارستاق را از فراز آن بـه تماشا بایستند.

آقای ارسلان خلعت‌بری با گروهی بـه اسامـی تقی آذرمـی- کاظم نادری- موسی نجم‌آبادی و دو تن از راهنمایـان تالقانی بـه اسامـی: سید ادهم و کلیم‌اله پراچانی درون سال 1319 موفق شدند به منظور نخستین بار و به قصد کوه‌نوردی بـه این قله هجوم ببرند. آنان بعد از زیر پا نـهادن لشکرک، حصارچال، کمرکش «مرجی‌کش» و عبور از یخچال «خرسان» بـه آرزوی خود دست یـافتند.

این قافله سرایستادن نداشت بعدها توسط زنان و مردان دیگر ایرانی و غیر ایرانی پیوسطه طی طریق نمود. آقای جلیل کتیبه‌ای کوه‌نورد دیگری بود کـه در ترکیب گروهش زن نیز حضور داشت، او و همراهانش بـه اسامـی: عصمت قاضی، نصرت کوه‌کن و فرخ کوه‌کن درون سال 1329 دگرباره از راه حصارچال بـه قله‌ی علم‌کوه، علم فتح و ظفر افراشتند. یک سال بعد (1330) جلیل کتیبه‌ای با همراهی محمدعلی تفرشی موفق شد یک روزه از زیر شاخک علم بگذرد و به قله دست یـابد.

صعود بـه قله‌ی سر سخت علم‌کوه و تخت‌سلیمان پیوسته بـه خیری و خوشی پایـان نیـافت.انی هم بر سر این سودا جان باختند. آقای فیلیمناسکائیـان از هموطنان ارمنی یکی از این قربانیـان بود کـه در سال 1333 بر اثر سقوط جان باخت... .

اکنون همـه ساله کوه‌نوردانی از ایران و دیگر نقاط جهان شانس خود را به منظور صعود مـی‌آزمایند و با وجود امکانات نسبتا خوب و راهنمایـان راه‌شناس صعود بـه سختی گذشته نیست.

در این مجموعه‌ی پر رمز و راز و حیرت‌انگیز اسامـی ذیل نامـی نام‌آور دارند:

1-     علم‌کوه با ارتفاع 4845 متر و دیواره‌ای بـه طول 700 متر و عرض 450 متر کـه یکی از هشت دیواره‌ی سخت‌گذر جهان است.

2-     تخت‌سلیمان با ارتفاع 465 متر.

3-     چالون با ارتفاع 4550 متر.

4-     مجموعه قللی معروف بـه هفت‌خوان با ارتفاع 4500 متر.

5-     رسم بنیشت «rəssam baniŚt = رستم نشسته » با ارتفاع 4660 متر

6-     سیو کمن (سیـاه کمان) با ارتفاع 4500 متر

7-     سیو گوکک «seyo goukak = ‌ی سیـاه» دو قلو با ارتفاع 4500 متر

8-     شنـه کو (شانـه کوه) با ارتفاع 4450

9-     پسین کو (پ کوه)

    10- زرین کوه با ارتفاع 4200 متر کـه در سمت جنوب‌شرقی این مجموعه قلل قرار دارد و قله‌ی طلایی آن سه‌کنج نام دارد. زرین کوه درون انتهای سمت جنوبی شـهرستان چالوس قد برافراشته و یخچال‌های آن همراه با لشکرک سرچشمـه‌ی شاخه‌ی اصلی چالوس رود هستند.

ویژگی اقلیمـی

شـهر چالوس درون اقلیم، محدوده‌ی معتدل و مرطوب جلگه‌ای قرار دارد. به استناد گزارش ایستگاه علوم دریـایی مستقر درون منطقه مـیانگین دمای سالانـه به منظور قسمت جلگه‌ای 8/16 درجه هست که هر چه بـه طرف کوهستان برویم از درجه‌ی آن کاسته مـی‌شود و مقدار بارش درون طول سال بیش از 700 مـیلیمتر هست که همانند دما درون ارتفاعات از مقدار آن کاسته مـی‌شود، حداکثر بارندگی درون روز 6/220 و متوسط بارندگی سالانـه80 روز مـی‌باشد. شاید برشمردن اندکی از ویژگی‌های این ناحیـه خالی از لطف نباشد.

آنجا کـه دیوار برکشیده‌ی زنجیره‌ی البرز چون اژدری بر زمـین آرمـیده، با فاصله‌ی نواری سبز از جلگه‌ای کـه گاه باریک و طویل و گاه پهناور و عریض است، با دریـا هن مـی‌شود. این ویژگی با ساکن نمودن ابرهای گریزپای، بارندگی فراوان یـا رطوبتی بالا را خلق مـی‌کند کـه اعتدال منطقه‌ای پیـامد آن است.

جلگه‌ی کم‌عرض چالوس کـه از انباشته شدن آبرفت دو رود مـهم چالوس رود و «سرد رو= سرداب‌رود» پدید آمد، از آنجایی کـه عرض و طولی چندان ندارد، تفاوتی بـه لحاظ آب و هوایی بین شرق و غرب و یـا شمال و جنوب قسمت جلگه‌ای آن دیده نمـی‌شود. اما قسمت اعظم محدوده‌ی این شـهرستان آنجا کـه در کوهستان قرار گرفته از زمستان‌هایی سرد و تابستان‌هایی معتدل برخوردار است. البته اعتدال درون ناحیـه‌ی کوهستانی کلارستاق چنان هست که درون مـیانـه‌ی مرداد ماه نیز آن گاه کـه خورشید چهره درون نقاب افق فرو مـی‌برد، دود از کله‌ی دودکش‌ها برمـی‌آید و گاهی درون مرداد و شـهریور نیز کوه‌ها بر اثر بارش برف سفیدپوش مـی‌شود. تیتر تکراری روزنامـه‌ها را فراموش نمـی‌کنیم کـه هر ساله با شور و هیجان و پر آب و تاب مـی‌نگارند: «بارش برف تابستانی چهره‌ی کوهستان کلاردشت و کجور را سفیدپوش کرد» و یـا این تیتر کـه «بارش تگرگ و برف چوپانان دامنـه‌های کوهستان کلارستاق را غافل‌گیر کرد»... .

دمای هوا درون فصول گرم، درون قسمت جلگه‌ای معمولا بین 25 که تا 32 درجه سانتی‌گراد و شب‌ها بین 20 که تا 23 درجه درون نوسان است، هر چند بـه ندرت ممکن هست در مـیانـه‌ی تابستان درجه‌ی حرارت به °37 نیز برسد. درون فصل سرد بسیـار کم پیش مـی‌آید کـه به زیر صفر برسد.

دما

دمای هوا درون فصول گرم، درون قسمت جلگه‌ای معمولا بین 25 که تا 36درجه سانتی‌گراد و شب‌ها بین 20 که تا 23 درجه درون نوسان است، هر چند بـه ندرت ممکن هست در مـیانـه‌ی تابستان درجه‌ی حرارت به°37 و به ندرت تا °40 درجه نیز صعود کند. درون فصل سرد بسیـار کم پیش مـی‌آید کـه به زیر صفر برسد. چون شـهر چالوس درون نوار باریک جلگه‌ای  واقع شده اختلاف دمای شبانـه‌روزی فصلی و سالیـانـه فقط کمـی متفاوت است. مـیانگین سالیـانـه‌ی دما درون شـهر چالوس 2/16 درجه سانتی‌گراد و متوسط حداقل و حداکثر آن بـه ترتیب 7/12 و 6/19 درجه سانتی‌گراد مـی‌باشد. متوسط دمای سردترین ماه سال (بهمن) 6/3 درجه است.

بارش

بارندگی زیـاد و در بسیـاری از مواقع بـه صورت رگبار است، تداوم طولانی مدت آن گاه چنان هست که عرصه را بر شالی‌کاران تنگ مـی‌کند و موجب تاخیر و تعطیلی طرح‌های عمرانی و ساختمانی مـی‌گردد.

آب‌گرفتگی عبورگاه‌ها، بالا آمدن سطح آب درون جویبارها و سیلابی شدن آب رودخانـه‌ها حالتی چندش‌آور ایجاد کرده علاوه بر خوابانیدن ساقه‌های برنج درون مزارع و پوسایش دانـه‌ها باعث رشد آفات و ازدیـاد حشرات و هجوم نرم تنان بـه باغات و جالیزها مـی‌گردد.

وجود کوه‌های بـه هم پیوسته‌ی البرز درون جنوب و دریـا (دریـاچه)ی مازندران درون شمال این شـهرستان اوج‌گیری هوای نمناک بر دامنـه‌های پر شیب صف اول کوه‌های ساحلی با جهت‌گیری شرقی  غربی را موجب گردیده هست و برودت این هوا که تا حد شبنم و یـا پایین‌تر از آن  تشکیل سیستم‌های ابری و در پی آن بارش‌های تند را درون این شـهر سبب مـی‌گردد. مـیانگین سالانـه‌ی مـیزان بارندگی درون قسمت ساحلی 700- 600 مـیلیمتر مـی‌باشد. قابل ذکر هست که بیشترین مقدار بارندگی بـه دو فصل پاییز و زمستان اختصاص دارد، اما بسیـار پیش آمد کـه بهار یـا تابستان نیز یکسره هوا ابری بود و به بارندگی گذشت، درون چنین شرایطی کشاورزان بـه دلیل پوسیدن زراعت بسیـار متضرر مـی‌گردند. انعکاس شرایط نابسامان جوی درون باورها، آیین‌ها و ادبیـات بومـی بـه خوبی آشکار است. کلارستاقیـان آیینی نمایشی را تحت عنوان «خورمـیا= خورشید‌خواهی» درون باور دارند کـه به هنگام تداوم زمان بارندگی آن را بـه اجرا درون مـی‌آورند و به موجب آن از خداوندگار خود پایـان ریزش باران و شروع تابش خورشید را خواهان مـی‌شوند.

خورمـیا

در اوایل دومـین ماه (اردیبهشت) بهار معمولا بذر برنج کـه «تیم» نامـیده مـی‌شود با ترتیب و شیوه‌ی خاصی کـه مستلزم داشتن مـهارت و دانش کافی درون این مورد هست به خزانـه کـه « تیم‌جار» نام دارد مـی‌شود، مدت زمان رویش بذر درون خزانـه کمابیش یک ماه است. وقتی بلندی جوانـه‌های بذر بـه اندازه‌ی دو مشت ( درون حالی کـه روی هم قرار گیرد) رسید حتما آن را از خزانـه درآورده بـه زمـین شالیزار کـه از پیش آماده شده هست برد، تداوم بارندگی باعث مـی‌شود کـه حرارت آب بـه اندازه‌ی کافی بالا نرفته رشد تیم بـه کندی صورت گیرد و یـا بـه کلی سرما زده شده از بین مـی‌رود و ضرر و زیـان جبران ناپذیری بـه کشاورز وارد مـی‌کند، از این روی مداومت بارندگی زمـینـه‌ی برگذاری نمایش آیینی «خورمـیا» را فراهم مـی‌آورد.

کسانی کـه آیین «خورمـیا» را بجا مـی آورند «خورمـیا توار= از تبار خورمـیا» نامـیده مـی‌شوند. خورمـیا تباران بعد از مراجعه‌ی مکرر مردم اقدام بـه اجرای آن مـی‌کنند. آنان این نمایش راگروهی اجرا مـی‌کنند. سردسته‌ی «خورمـیا گران» جارویی را بر نوک چوبی بلند فرو کرده، پوست پر  پشم بزی را بـه عنوان جلیقه بر تن مـی‌کند، سپس تعدادی چارق کهنـه، یک عدد غربال و چند زنگوله بـه کمر و بازوها مـی‌آویزد. افراد گروه او نیز درون حالیکه دسته‌ای علف نسبتا بلند یـا سرشاخه‌های نرم درختان و بوته‌ها را درون دست دارند لباس مشابه با رنگی متفاوت پوشیده و سردسته‌ی آنان چماقی درون دست دارد کـه جمجمـه‌ی اسبی را درون آن فرو کرده است. گروه اول درون حالیکه سرها را بـه سمت آسمان گرفته‌اند و جارو یـا دسته‌های علف را درون هوا بـه نحوی مـی‌چرخانند کـه گویی دارند ابرها را از آسمان جارو مـی‌کنند با حرکاتی کـه تداعی کننده‌ی جارو با حالتی خشمگینانـه هست اشعاری را با مضمون زیر مـی‌خوانند:

آی خورمـیا آی خورمـیا، من درون شمـه قهر خدا

تیم جار تیم بپیسه، ورزیگر لینگ بپیسه، گسن دم بپیسه، کرد کینگ بن بپیسه، ورزای سم بپیسه وِ چک که تا دم بپیسه.

اوندس واش بپیسه، نسم راش بپیسه، دار تلی بپیسه، باغ هلی بپیسه،کندل بار بپیسه،خوردیم دار بپیسه...

آی خورمـیا، آی خورمـیا، من دشِّمـه قهر خدا

 

áy xormiyá  áy xormiyá məndarśəmə γáhre xodá

timə jár tim bapissə, varzigare ling bapissə, gossəne dəm bapissə, korde kingəbən bapiss.

Oundasse váś bapisse, nəssom ráś, dare tali bapissə, báγ hali bapissə,kandele bár bapissə, xourdim dár  bapissə

áy xormiyá  áy xormiyá məndarśəmə γáhre xodá

ای خورشید کـه نمـی‌تابی، من مـی‌روم کـه شکایت بـه نزد خدا برم

بذر خزانـه پوسید، لنگ برزگر پوسید، دم پوسید، نشیمن‌گاه چوپان پوسید، سم ورزوی شخم‌زنی پوسید، از ساق پا که تا دمش پوسید،ارزاق درون سیلو پوسید، درختی کـه در محل تابش خورشید قرار داشت پوسید...

 آی خورشید کـه ...

دسته‌ی دوم بـه رهبریی کـه بر چوبدستش جمجمـه‌ی اسب دارد پیش رفته از حرکت آنان جلوگیری مـی‌کند و در پاسخ بـه آخرین مصرع شعر کـه خوانده بودند: «من درون شمـه قهر خدا» با هم صدایی مـی‌گویند:

نشو! نشو! اَفتاب بیما.

Naśi naśou aftáb bimá.

نرو! نرو! آفتاب آمد.

 نمایش را ممکن بودی از ساکنان ده «بانیbáni » شده درون مـیدان روستا بـه اجرا درون مـی آورد ، درون این صورت پرداخت اجرت را نیز بـه عهده مـی‌گرفت یـا ممکن بود خورمـیا تباران  بـه اجرای آن اقدام کرده باشند کـه اگر چنین مـی‌شد، درون حیـاط خانـه‌ها بـه اجرا درون مـی آمد و به جای اجرت هدایـایی را هر خانواده جداگانـه و به صورت غیرنقدی مـی‌پرداخت. این هدایـا برنج، گندم، جو، ارزن و آرد را شامل مـی‌شد. دریـافتی‌های غیر نقدی را فردی از گروه حمل مـی‌کرد کـه «جا دارک» نام داشت. جا دارک امانت‌دارترین فرد گروه بود کـه جمع‌آوری و حمل هدایـا را بـه عهده داشت، این هدایـا درون پایـان کاردر حد عرف یـا بـه نسبتی کـه سرپرست گروه مدنظر داشت  بین افراد تقسیم مـی‌شد.

در ادبیـات بومـی نیز توصیف شرایط جوی گاهی بـه سرایش درآمده است. موارد زیر کـه به نمونـه ذکر مـی‌شود اندکی هست از بسیـار:

«بسیـار صافِ شو بیمـه بوی وارن                                  شب‌های صاف را فراوان تجربه کردم کـه بارانی شد[2]...»

«کلاکک دکته م تن بَوَ اُ...                              کولاک شد، تنم بر اثر آن یکسره خیس آب گردید[3]»

رودخانـه‌ها

محدوده‌ی شـهرستان چالوس کـه به نسبت وسعت کل مساحت ایران بسیـار کوچک هست اما بـه لحاظ برخورداری از منابع سرشار آب بـه تنـهایی با چندین و چند استان مناطق مرکزی برابری مـی‌کند. «گنداب‌رود» و نمک‌آبرود دو رودخانـه‌ی کم آب و کوچکی هستند کـه از دو سو قسمت جلگه‌ی شـهر چالوس را با دیگر شـهرستان‌های مجاور مانند، هچیرود دیگر رودخانـه‌ی کوچکی هست که بخشی از شالیزارهای پخشاب خود را  مـی‌کند. دو رود بزرگ اما  دوسوی شـهرستان را از کرانـه‌ی دریـا که تا خط الراس بلند ترین کوه های  سمت جنوبی دورشته رود خانـه مـی کنند کـه به جای خود درون ردیف پرآب‌ترین رودهای  استان مازندران و کشور محسوب مـی‌شوند.

چالوس رود

چالوس رود از مصب که تا سر چشمـه مسیری بـه درازای تقریبی یکصد کیلو متر را درون سر شاخه‌های متعدد مـی‌پیماید. شاخه‌ی اصلی آن از کوه‌های لشکرک و زرین کوه از ارتفاعات اطراف  روستاهای دلیر و الیت سرچشمـه گرفته و در پیوند با شاخه‌های کندوان، زانوس، آلرو جاری شده درون دره‌ی روستاهای فشکور و ناطر ...، جاری شده از دره‌ی برار و گلامری همچنین اسپرو، انگرن رو، و شعبه‌ی دژ واسپول چالوس‌رود را مـی‌سازند. حوزه‌ی آب‌دهی چالوس‌رود به نحوی هست که دو هرم وارونـه از کوه بـه دشت و از دشت بـه کوه با هم پیوند خورده و فقط درون قسمت مـیانی  با خط باریک بـه درازای تقری بی پنجاه کیلومتر از هم فاصله مـی‌گیرند.

 

سرداب رود

 سرداب رود بر عچالوس رود سرشاخه‌های متعددی ندارد اما پشتش بـه یخچال‌های کوه‌های صاحب نام و پرصلابتی چون: علم کوه، تخت سلیمان و ... بند است. قدرت آب دهی این رودخانـه از چالوس‌رود اندکی کمتر هست اما درون زمان‌های ریزش باران‌های موسمـی وحشی، سرکش و خروشان مـی‌شود. این رودخانـه فرائان پیش آمد کـه پل‌های پایین دست را درون قسمت جلگه  با خود برد و ارتباط دو سوی خود را قطع و چون شمشیری دل زمـین‌ها را شکافت. شالی‌زارها و باغ‌های مرکبات را نابود و بجای آنـها سنگ‌های بزرگ و پرهیبتی را چون هیولا بر زمـین نـهاد. طول مسیر سرداب‌رود از چالوس‌رود اندکی کمتر و پهنـه‌ی آب‌رسانی آن بـه مزارع و باغ‌ها نیز چنین است.  

رطوبت

در تعریف رطوبت نسبی گفته مـی‌شود که: نسبت فشار بخار آب موجود بـه فشار آب اشباء شده درون درجه حرارت معینی از هوا مـی‌تواند رطوبت نسبی باشد، بنابراین رطوبت نسبی پیش از طلوع درون حد کمترین و عصر دارای بیشترین مـیزان است. متوسط رطوبت نسبی درون دشت (شـهر چالوس و ناحیـه‌ی جلگه‌ای اطراف) 82 درصد است.

باد

از آنجایی کـه مسیر حرکت و سمت و سوی وزش بادها درون یک منطقه در جهت‌گیری نما و درب و پنجره‌های بناهای مس و حتی مکان یـابی به منظور دام بنـه ها، تویله‌های دامـی و امور کشاورزی تاثیرگذار است، اتخاذ سیـاست مبتنی بر پیشگیری از وارد نمودن خسارت بـه دام‌سراها، محصولات کشاورزی و باغی و ... درون مسیر وزش بادها با اهتمام کافی ضرورت دارد. در بهرهگیری از چنین دانشی بجاست بـه نوع اقلیم، نحوه‌ی تابش خورشید، جهت، سرعت و زمان وزش بادها توجه کافی مبذول گردد. دست‌کم از این منظر لازم هست تاثیرگذار‌ترین بادها چه بـه لحاظ اقلیمایی و چه بـه لحاظ تاثیرگذاری بر کشتزارهای آبی و دیم، درون جلگه، مـیان‌بند و کوهستان مورد شناخت و غور و بررسی قرار گیرند.

1-    بادهای غربی

این بادها تحت تاثیر توده هوای مدیترانـه‌ای مـی‌باشد. درون کلیـه‌ی سواحل جنوبی دریـای مازندران بادی باران‌زا محسوب مـی‌شود، طبیعتا چالوس نیز از این قاعده مستثنی نیست. بادهای غربی باعث بارشی نرم و آهسته (شِ وارش śe várəś ) مـی‌شوند کـه غالبا دنباله دارند و از همان مواردی بـه حساب مـی‌آیند کـه ساکنین را جان بهکرده آنـها را وادار بـه اجرای نمایش آیینی «خورمـیا= خورشید خواهی» مـی‌کند.

2-    بادهای شمال‌غربی

توده هوای اقیـانوس اطلس شمالی بر روی بادهای این مسیر اثر گذاشته و موجب رگبارهای سیل‌آسا و تند درون فصول بهار و پاییز مـی‌شوند. مسیر ورود این ابرها از شمال‌غربی کشور است.

3-    بادهای شمال‌ و شمال‌شرقی

توده‌ها قطبی سیبری بر آن اثر گذاشته از اواخر پاییز که تا اواسط بهار سراسر استان‌های شمالی از جمله چالوس را درون قلمرو و سیطره‌ی خود دارد، سرد و خشک هست و درون برخورد با توده هوای مدیترانـه‌ای بارور شده موجب ریزش برف و باران مـی‌شود.

4-    بادهایی با خیزش و شرایط محلی

در صورتی کـه اقلیم تحت تاثیر جریـانات یـاد شده نباشد، روز هنگام،  مسیر وزش که تا مـیانـه، از دریـا بـه ساحل و شب هنگام درون مسیر معرفت و آمد مـی‌کند. از این بادها درون منطقه بـه اسامـی سَردَرِ اُزِر sardare ozer یـاد مـی‌شود.

چون هر نوع وزشی بـه دلیل پیـامد وضعیت جوی بر کار و زندگی مردم شـهرستان اثرگذار است، بنابراین شناخت ویژگی‌های آن خالی از اهمـیت نیست.

انواعی از وزش‌ها را بومـیان با نشانـه‌های خاص خود مـی‌شناختند، تعدادی از آنـها با نام مشـهور خود درون بومـی گویش درون اینجا بـه اجمال  معرفی خواهند شد، با این باورداشت کـه نام‌واژگان «باد» ریشـه درون فرهنگ دیرینـه و حرفه‌های گوناگون بـه خصوص دام‌داری و کشاورزی داشته و تاکنون نیز کمابیش قرار بر همان مدار است.

1-     گل‌وا  gelə vá

سیستم  ملایمـی هست که از سمت شرقی بـه سوی غرب مـی‌وزد. مسیر حرکتش چون از مازندران بـه طرف گیلان است، مازندرانیـان و از جمله چالوسیـان آن را «گل‌وا» مـی‌گویند. از خصوصیـات این باد آن هست که ملایم هست و آسیب‌رسان نیست، درون دریـا باعث بـه سطح آمدن ماهیـان مـی‌شود کـه به موجب آن کار و کاسبی صیـادان رونق مـی‌گیرد.

2-     دشت‌وا

بادی کـه از غرب بـه طرف شرق مـی‌وزد. مانند گل‌وا نسبتا ملایم است، اندکی باران با خود بـه ارمغان مـی‌آورد. علت این نام‌گذاری، مسیر وزش و عبور این باد بـه سمت دشتهای پهناور مازندران مـیانی و شرق است. مسیر حرکت و پیـامد « دشت‌وا» دقیقا درون تضاد با گیل‌وا است، زیرا سمت حرکت از غرب بـه شرق هست و کار صید و صیـادی را دچار وقفه مـی‌کند.

3-     تور‌باد   tourə bád (باد دیوانـه)

بادی کـه در این منطقه از سمت شمال‌غربی و دریـا بـه سوی کوه مـی‌تازد، سرعت زیـادی دارد، باعث کنده شدن بام ساختمان‌ها و ریشـه‌کن شدن درختان مـی‌شود. باران شدید درون پی دارد و دریـا را توفانی مـی‌کند، چهره‌ی کشتزارها را با سیلاب مـی‌شوید و درختان مـیوه را غرق آب مـی‌کند.

4-     رته  rətə

باد تندی کـه پیشتاز ابرهای سیـاه باران‌زا است، از غرب مـی‌آید و باران تند و پرسرعتی را بـه صورت مورب درون جهت حرکت ابرها مـی‌باراند.

5-     دمـه  damə

بادی کـه بسیـار سرد هست و بعد از بارش برف، وزش آن آغاز مـی‌شود. بادی خشک هست که برف‌ها را روبیده، بـه درون ایوان‌ها و خانـه‌ها مـی‌ریزد و یـا از نقاط مرتفع بـه سمت دره‌ها و در آنجا انباشته مـی‌کند.

دمـه کـه همراه با ریزش برف هر چند سال یکبار درون ناحیـه‌ی جلگه‌ای نازل مـی‌شود، موجب مـی‌شود که تا آب درون آوندهای مرکبات منجمد شده شاخه‌ها درون زیر بار سنگین برف کمرشوند و برگ‌ها و جوانـه‌ها بسوزند.

هنگامـی کـه دمـه حادث مـی‌شود خسارات جبران ناپذیری بـه بار مـی‌آید. دمـه درون کوهستان همـه ساله و همـیشـه همراه با برف و کولاک مـی‌آید، اما درون جلگه بـه ندرت گذار دارد.

6-     هورینـه  hourinə

بادی کـه از دمـه بسیـار سردتر هست و درون زمان‌های سرد و برفی وبه محض باز شدن درب خانـه‌ها بـه درون ریخته و با شدت سردی خود، موجب آزار انسان‌ها، جانوران و گاهی آسیب‌های منجر بـه مرگ آنان درون خارج از منزل، دام‌سراها و آشیـانـه‌ها مـی‌گردد. هورینـه از آن جهت بدین نام، نامور شد کـه گویی درون پشت درب‌ها کمـین کرده که تا به محض باز شدن، انبوهی از برف، باران یـا خس و خاشاک را بـه درون خانـه فرو ریزد. چنان سرد هست که گویی از دست سرمای جان‌سوز خود درون آستانـه‌های درب و پنجره انتظار مـی‌کشد که تا باز شوند و او به منظور گرم شدن بـه درون خانـه، تویله یـا پناهگاه‌ها مـیهمان شود. هورینـه معمولا بعد از ریزش برفی سنگین و پیش از طلوع مجدد خورشید مـیدان‌داری مـی‌کند و عرصه را بر همگان تنگ مـی‌نماید. محل وزش هورینـه درون کوهستان است.

.

 گزارش: مومن توپاابراهیمـی

گردآوری : بخشی 

 

[1] - این رودخانـه به واسطه‌ی این کـه از چشمـه‌ی آب معدنی لارو سر، سرچشمـه مـی‌گیرد دارای ترکیبات گوگردی است  و بوی بدی از آن متصاعد مـی‌گردد. نام گنداب‌رود به همـین دلیل بر آن نـهاده شد. پیشینیـان به منظور آب این چشمـه خاصیت درمانی قائل بودند و آنان کـه دارای بیماری‌های پوستی بودند خود را از شنا درون آن بی نصیب نمـیگذاشتند.




[شـهرداری چالوس لینگ گروه نوشهر چالوس]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 24 Sep 2018 11:51:00 +0000